کوروش

کوروش جان تا این لحظه 12 سال و 3 ماه و 26 روز سن دارد

کوروش بر مزار خیام

عزیز دل مامان!اینجا آرامگاه خیام یکی از بزرگ ترین شاعران ایران زمینه.برای مامان اومدن به آرامگاه خیام یکی از بهترین اتفاقات این سفر بود.وقتی باردار بودم،خوندن و حفظ کردن رباعیات خیام یکی از سرگرمی هام بود.البته از حافظ هم غافل نبودم و غزلیاتش رو برات زیاد زمزمه می کردم.شنیده بودم بچه ای که تو دوران جنینی و نوزادیش چیزی براش زیاد تکرار بشه مثلا یه شعر،وقتی بزرگ تر بشه،نسبت به بچه ای که گوشش اصلا به اون شعر آشنا نبوده،قدرت یادگیریش خیلی بیشتره و زودتر می تونه اون شعر رو حفظ کنه.خواستم اگه بزرگ شدی و به شعر هم علاقه پیدا کردی،زحمتت کمتر بشه مامانی...

دوستت دارم...

تاریخ عکس: 14 تیر 1392


تاریخ : 25 تیر 1392 - 23:12 | توسط : مامان و بابا | بازدید : 1101 | موضوع : وبلاگ | 13 نظر

کوروش در منزل فخر داوود

Avazak.ir smili80 تصاویر زیباسازی وبلاگ (3)

این عکس ها رو تو یه کاروانسرای قدیمی که مربوط به عهد تیموریه گرفتیم؛بین مشهد و نیشابور.مامان با کمک بابا و خاله زری به زور ازت چندتا عکس گرفت.مگه یه جا بند می شدی!نمی دونم اون کلید اونجا چیکار می کرد که شما فورا برش داشتی؛آخه شما متخصص پیدا کردن اشیای گم شده و بعضی وقت ها متخصص گم کردن همون اشیایی!!!

تاریخ عکس: 14 تیر 1392


تاریخ : 18 تیر 1392 - 13:05 | توسط : مامان و بابا | بازدید : 1307 | موضوع : وبلاگ | 25 نظر

دیگه شدی یه پارچه آقا!

تاریخ عکس: 13 تیر 1392


تاریخ : 18 تیر 1392 - 12:58 | توسط : مامان و بابا | بازدید : 919 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

کوروش در کوهسنگی

عزیزم!خیلی دوست داشتم تو روز می اومدیم کوهسنگی تا عکس های قشنگ تری ازت بگیرم.اما برنامه ریزی با دوست های باباجون بود که خیلی بهمون لطف داشتن و ما رو برای گشت و گذار همه جا بردن.

اون ماشین زرد رنگ که تو همه عکس ها دستته رو مامانی تو مشهد واست خرید.انقدر دوستش داشتی که یک لحظه از انگشت های قشنگت جداشون نمی کردی.از وقتی هم که برگشتیم،فقط با همون ماشین بازی می کنی.تو خواب هم ماشینت رو ول نمی کنی...الهی قربونت بره مامان...

تاریخ عکس: 13 تیر 1392


تاریخ : 18 تیر 1392 - 12:37 | توسط : مامان و بابا | بازدید : 918 | موضوع : وبلاگ | 3 نظر

شیرین مثل عسل!

همه زندگی!این عکس ها رو تو حیاط هتلی که تو مشهد گرفتیم،ازت انداختم.چه ذوقی می کردی وقتی سراغ هر دری که می رفتی،اتوماتیک واست باز می شد!کارت شده بود رد شدن از درهای هتل و آسانسور سواری!!!انتظارم داشتی تا سوار آسانسور میشیم،شما رو بگیریم بغلمون تا دکمه طبقات رو واسمون فشار بدی...فقط از این می ترسیدم یه وقت لای درها گیر کنی.خلاصه یا بابا به دنبال پسر می دوید یا مامان...

دوستت داریم...

تاریخ عکس: 12 تیر 1392


تاریخ : 18 تیر 1392 - 12:15 | توسط : مامان و بابا | بازدید : 986 | موضوع : وبلاگ | 5 نظر

وقتی به کارای آشپزخونه نرسم و شما بیای کمک!

 Avazak.ir smili1 تصاویر زیباسازی وبلاگ (1)

تاریخ عکس: 05 تیر 1392


تاریخ : 16 تیر 1392 - 23:25 | توسط : مامان و بابا | بازدید : 1026 | موضوع : وبلاگ | 5 نظر

چقدر بهت میاد...

چقدر بهت میاد...

نفس مامان!این اولین لباسی بود که مامان و بابا بعد از باخبر شدن از جنسیتت واست خریدن.بابا می گفت یه کم بزرگه اما من عاشقش شدم.گفتم عیب نداره!خب هر وقت بزرگ شد،می پوشه...البته هنوزم یکم واست بزرگه گلم.پس پسر خوبی باش و خوب غذا بخور تا بزرگ شی و لباست اندازه بشه.دوستت دارم...
تاریخ عکس: 05 تیر 1392
تاریخ : 16 تیر 1392 - 23:16 | توسط : مامان و بابا | بازدید : 1068 | موضوع : فتو بلاگ | 3 نظر

عاشقتیم کوروشی...

تاریخ عکس: 05 تیر 1392


تاریخ : 16 تیر 1392 - 22:13 | توسط : مامان و بابا | بازدید : 907 | موضوع : وبلاگ | 7 نظر

مامان به فدای شیشه شیر دست گرفتنت...

مامان به فدای شیشه شیر دست گرفتنت...

فرشته کوچولوی من!16 روز از از شیر گرفتنت گذشت.روزایی که خیلی بهت سخت گذشت.این دوران بحرانی با جوونه زدن دندونای نیش و آسیابت هم همراه شد و حسابی اذیتت کرد.وای که چه قدر سخت دندون درآوردی و این دندون درآوردنت هیچ وقت از یادم نمیره!!!
عزیزکم!آرزو می کنم این درد،آخرین دردی باشه که تو عروسک قشنگ تجربه کردی و همه دردای دنیا مال مامان باشه اگه حتی یکیشون هوس کرد به تن نازنین تو بشینه...دوستت دارم...
تازیخ عکس: 03 تیر 1392
تاریخ : 05 تیر 1392 - 12:36 | توسط : مامان و بابا | بازدید : 1036 | موضوع : فتو بلاگ | 14 نظر