عزیز دل مامان و بابا...
امروز هفتم اردیبهشته و اولین روزی که تو فرشته کوچولوی مامان و بابا به مهد میری. بعد از مشاوره با دکتر به خاطر اختلال در گفتار و دایره محدود لغاتت و در نهايت اطمینان پیدا کردن از این که خدا رو شکر مشکلی نداری، با بابایی تصمیم گرفتیم تو یه مهد کودک ثبت نامت کنیم. فكر كرديم محيط مهد و حضور در كنار بچه ها مي تونه خیلی كمك كننده باشه، واسه همينم بعد از كلي جستجو يه مهد خوب واست پيدا كرديم.
اتفاق خوب اینه که خيلي مهد كودك رو دوست داري و ما از این بابت خیلی خوشحالیم. پسر خيلي خوبي هستی و همكاريت با مامان و بابا فوق العاده بود. حسابی مستقل شدی... صبح ها وقتي از پله هاي مهد بالا ميري، دوست داري دست هات رو ول كنيم و خودت كيفت رو بگيري و بري. بعدشم با دستاي كوچولوي قشنگت باهامون باي باي مي كني. همه مربى هاي مهد رو هم عاشق خودت کردی عروسكم؛ از بس که تو دل برو و دوست داشتنی هستی...
و حالا مامان و بابا یه آرزو دارن؛ این که لب های ناز فرشته کوچولوشون به شعر و ترانه های قشنگ و شنیدنی کودکانه باز بشه...
مامان و بابا
