وقتی کوروش رو آماده می کنیم که از خونه بریم بیرون،فورا می دوه و ماشیناش رو بر می داره.حتی موقعی که می خوایم لباساش رو تنش کنیم،حاضر نیست یه لحظه بذارتشون زمین و از اون جایی که تو هر دستشم یه ماشینه،موقع رد کردن آستین لباسش،ماشینی که تو دستشه رو به سختی می ده به اون یکی دستش که اونم پره و همین قصه رو واسه اون یکی آستینشم اجرا می کنه...ماشینایی که تو همه عکسا،انگار به انگشتای کوچولوش چسبیدن و واسش خیلی عزیزن...عاشقتم که انقدر عاشق ماشیناتی...دوستت دارم!
تاریخ عکس: 22 آذر 1392